پرواز تا بی نهایت

ساخت وبلاگ
الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍکسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است.سوره رعد آیه 29آخرین مرحله عشقهمین یک سخن استبگذارید خدا کار خودش را بکند... از نیمه شعبان تا آخرین روزهای ماه مبارک رمضان بر خوان رحمت خاصه خداوند رحیم میهمان شدیمو کنار هفت سین و نهنگ چوبی زیبایم بهار شد!هر چند کمی تلخ و تنها... ولی من یقین دارم به: فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا . إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًابهار می شود به هر لبخندتبی یاری زمینبی باور زمان سپاس و ستایش از آنِ توست ای خدایِ مهربان موعودی ها! پرواز تا بی نهایت...ادامه مطلب
ما را در سایت پرواز تا بی نهایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imahboobe3te بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:55

حَسْبِ حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند / محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید / هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چندچون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب / فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چندقندِ آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست / بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چندزاهد از کوچهٔ رندان به سلامت بگذر / تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چندعیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو / نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چندای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست / چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چندپیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردی کشِ خویش / که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چندحافظ از شوقِ رخِ مهر فروغِ تو بسوخت / کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چندپ.ن: حافظ اینقدر زیبا روزگارِ من رو توصیف کرده که جا برای هیچ پی نوشتی باقی نمی مونه...از این تنهایی که مغز استخوانم را سوزانده خسته ام... خسته ام کاش کسی حال مرا میفهمید! قلبم به درد میاد از این همه اعتماد و سرسپردگی به نزدیکترین ها... یکی از همکاران مهربون و خانم ساختمان اداری (منابع انسانی مریم) همین که من رو دید، بی مقدمه پرسید تو ازدواج کردی؟ و چقدر تلخ بودی برایم، انکارِ این موضوع...** اینجا و این ساعت و این روز می نویسم برای آینده و آیندگان: من در انتخابم اشتباه نکردم و حتی اگر روزی "دور گردون بر مراد من نرفت" و به خودم ثابت شد که اشتباه کردم، از ته دل فریاد می زنم: زنده باد اشتباه شیرین من! چرا که باعث شد حلاوت زندگی و بندگی را به سیاقی دیگر بچشم و تلخی روزگار را حتی برای لحظه ای از یاد ببرم! خدایا شکرت! یا رادَّ ما قَدْ فاتَ... پرواز تا بی نهایت...ادامه مطلب
ما را در سایت پرواز تا بی نهایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imahboobe3te بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 18:58

جمعه 26 آبان نگار زنگ زد که نمیخوام تولدم رو تو خوابگاه بمونم، فردا میام پیشت! منم با کمال میل قبول کردم. براش کیک تولد گرفتم و مثل یک خاله مهربون سورپرایزش کردم. یکشنبه 28 آبان هم با هم رفتیم بیرون، اول عینک جدیدم رو گرفتم و بعدش رفتیم کافه شارونا! کلی پیاده روی کردیم و خوش گذشت. دوشنبه شب با هم فیلم "مردی به نام اُتو" با بازی تام هنکس رو دیدیم و ماکارونی درست کردم! سه شنبه که برگشت تهران، وقتی رسید خوابگاه بهم زنگ زد که خاله بهترین تولد بیست سالگی بود که انتظارش رو داشتم! خوشحالم کنارت بودم! گفتم انشاءا... سال های دیگه خارج از کشور تولد بگیریم با هم... خوشحالم برای پیشرفت هاش، برای اینکه قراره تو دو تا کنسرت بزرگ باشه. کمی هم نگرانم برای دلهره هاش برای مادرش، برای خواهرجونِ همیشه مهربانم. خدایا خودت به همه ما کمک کن!بعد از تولد نگار، روز آخر آبان همراه سارا و فاطمه راهی سفر به سمت ارومیه شدیم تا به جلسه دفاع رساله زهرا در اول آذر برسیم. خداروشکر جلسه دفاع به خوبی برگزار شد. دانشگاه و شهر ارومیه رو خیلی دوست داشتم و کلی زرد و نارنجی پاییز رو مهمون چشمام کردم. فرداش از ارومیه به سمت اردبیل رفتیم و در مسیر از دریاچه ارومیه و جاده برفی تبریز گذشتیم و کلی سوغاتی هم خریدیم.اردبیل رو خیلی دوست داشتم شهر تاریخی و مذهبی به نظر می رسید، پل معلق مشگین شهر و آب گرم سرعین هم رفتیم. عاشق آرامگاه شیخ صفی الدین اردبیلی شدم انگار یک تکه از تاریخ رو جلوی راهت گذاشتن که قدم بزنی و لذت ببری و از اون مهم تر عبرت بگیری. هر چیزی که نظرم رو جلب میکرد من رو یاد یک بیت شعر می انداخت، مثل اسطرلابی که تو موزه باستان شناسی بود:عشق اسطرلاب اسرار خداست / علت عاشق ز علت ها جداستآخرین محلی که دیدیم جنت سرا پرواز تا بی نهایت...ادامه مطلب
ما را در سایت پرواز تا بی نهایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imahboobe3te بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 18:03

من رنج بسیار کشیده ام و می کشم، اما به آرامی و در عین کرامت رنج می برم. رنج را بخشی از زندگی میدانم، بخشی بسیار مهم. چگونه چیزی بیاموزم اگر رنج نبرم؟ اما به هنگام رنج آرام می مانم. چه کسی باور میکند من رنجی عمیق دارم؟ گمان نمیکنم نباید رنجی باشد؛ گمان نمیکنم وجود رنج نشانه اشکال است؛ گمان نمیکنم نباید در تکاپوی رفع رنج باشم؛ سعی در غلبه بر رنج ندارم، اما در تلاش ام که رنج را "معنا" کنم؛ در تلاش ام رنج را عمیقا "درک" کنم. بدون مقاومت افسرده و پریشان نیستم. تنها امید دارم به حد کافی برای درک رنج و زندگی خردمند باشم! برف در تابستان- از سایاداو یو جوتیکاآلبر کامو تو کتاب «مرگ خوش» نوشته، بیماری‌ اش اینقدر طولانی شد که اطرافیانش به مریضی‌ اش عادت کردند و از یاد بردند که اون داره عذاب می‌کشه و یک روزی می‌میره. حقیقت اینه گاهی هر چیزی که مربوط به ماست برای اطرافیانمون تبدیل به عادت می‌شه. درد و رنج‌هامون، بیماری‌هامون، حتی عشق و محبتمون نسبت به آدم‌ها، براشون تبدیل به عادت میشه و دیگه به چشم نمیاد. گاهی حضور دائمی ما، عشقِ بی‌قید و شرط ما باعث میشه حتی دیده نشیم... مثل این روزهای من، وقتی به وضوح بیان میکنم حالم خوب نیست و از این وضعیت خسته شدم ولی هیچکس باور نمیکنه! و حتی با تلخی بهم میگن خودت خواستی... کاش به خواسته ی الانِ من هم توجه کنید؛ نه اینکه بجای همراهی، مایه ی عذابم باشید. اونقدر حالم بده که در مقابل کتاب خوندن هم مقاومت میکنم!با خودم میگم چرا باید بود و نبود آدمای دورت واست مهم باشه وقتی تو حال بدیات و تو سخت ترین روزهای زندگیت همیشه تنهایی؟ وقتی "عمق تنهایی" رو بعضی جاها خیلی زیاد حس میکنی:۱. وقتی حالت خیلی بده و کسی نیست که باهات بیاد درمانگاه، تنها میری.۲. وقتی میخوای پرواز تا بی نهایت...ادامه مطلب
ما را در سایت پرواز تا بی نهایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imahboobe3te بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 18:53

قبل نوشت: قلبم مالامال اندوه برای فلسطینیان و کودکان غزه است ولی واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم؟یک مالزیایی تو لینکدین با کنایه به یک ایرانی گفته بود ما پرچمی رو آتش نمیزنیم و لگدکوب نمیکنیم ولی بجاش برای صلح همه مردم دعا میکنیم و لبخند میزنیم و برای مردم غزه غذا و دارو میفرستیم... با تمام نفرتی که از رژیم صهیونیستی دارم ولی انصافا جمله ایشون من رو قانع کرد که گویا ما راه رو غلط رفتیم!جایی دورتر از خودم ایستاده ام به تماشای کسی که جای من زندگی میکند، چه بی رحمانه تنهاست و چه به ناچار قوی! اما به جایی میرسی که دیگه از اینکه قوی به نظر بیای هم خسته میشی! کتاب خاطرات متیو پری (کاراکتر چندلر بینگ)، شاید بهترین اثر برای دانستن این موضوع باشد که "افسردگی چهره ندارد" خنده هایی هستند که نقاب غم و دردهای بزرگ می شوند... لیسا کودرو (کاراکتر فیبی بوفی) در قسمتی از کتاب نوشته: "روح ما هم خبر نداشت که چندلر داره در اوج شهرت چه روزهای سخت و دردناکی رو میگذرونه" ** تابو حرف نزدن و مخفی کردن افسردگی رو بشکنیم... بله یه موقع هایی واقعا حالمون بده و تحمل این حال بد لعنتی، تو تنهایی خیلی سخت تره. گاهی فقط یه آغوش یا یه شونه امن نیاز داری تا آروم بشی، نه هیچ حرف قلنبه و سلمبه ای! فقط همین! (من در پرانتز: هیچکسی کنار من نیست تا از این حال بد بهش بگم و البته که گفتنش هم فایده ای نداره وقتی در پاسخ بهت بجای همدلی و همدردی، نمک روی زخم هات بپاشن...)بهش فکر نکن قوی باش!!! گفتن این جمله به آدم افسرده شبیه این هست که به کسی که پاش شکسته بگی که راه برو و بدو! ولی کاش بدونیم که افسردگی کاری میکنه که حتی انرژی برای کوچکترین کارهات هم باقی نمونه، میدونی بعضی روزها پایین اومدن از تخت خوابت هم از تو قهرمان می پرواز تا بی نهایت...ادامه مطلب
ما را در سایت پرواز تا بی نهایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imahboobe3te بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 15:43

آسمانش را گرفته تنگ در آغوشابر؛ با آن پوستین سرد نمناکشباغ بی‌برگی،روز و شب تنهاست،با سکوت پاک غمناکشساز او باران، سرودش بادجامه‌اش شولای عریانی‌ستور جز اینش جامه‌ای بایدبافته بس شعله‌ی زرتار پودش بادگو بروید ، یا نرود، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی‌خواهدباغبان و رهگذران نیستباغ نومیدانچشم در راه بهاری نیستگر ز چشمش پرتو گرمی نمی‌تابدور برویش برگ لبخندی نمی‌رویدباغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟داستان از میوه‌های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می‌گویدباغ بی‌برگیخنده‌اش خونیست اشک آمیزجاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آنپادشاه فصل‌ها ، پاییزمهدی اخوان ثالث پرواز تا بی نهایت...ادامه مطلب
ما را در سایت پرواز تا بی نهایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imahboobe3te بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 2:04

قبل نوشت: بار سوم هم نشد که بشه! یعنی حالا چی میشه؟حاج خانم میگه هیچ چیزی رو با اصرار از خدا نخواه...ولی من پشت سرم چند روزه درد میکنه و خوب نمیشه...کاش تموم شه این زندگی...اگه من بمیرم مطمئنا به قانون زمین بر نمیخوره و هیچکس با خبر نمیشه !مردم از انگیزه های شماو صداقت شماو اهمیت رنج هایتانجز با مرگ شما متقاعد نمی شوند،تا وقتی که زنده اید وضع شما برایشان مشکوک استفقط شایسته تردید آنان هستید!اگر می توانستم خودکشی کنمو بعد قیافه ی آنها را ببینم،بله، در این صورت به زحمتش می ارزید!ولی، خاک تاریک و تابوت ضخیم استو از ورای کفن چیزی دیده نمی شود...... من زندگی را دوست دارم، ضعف حقیقی من همین است ...«وای بر شما اگر همه از شما خوب بگویند!» آه! کسی که این را گفته کلامش زر بوده است!چون احتیاج داشتم دوست بدارمو دوستم بدارندتصور کردم که عاشق شده امبه عبارت دیگر خودم را به حماقت زدم...آلبر کامو، سقوطپ.ن: الهی و ربی من لی غیرک؟کاش که این فاصله را کم کنی... پرواز تا بی نهایت...ادامه مطلب
ما را در سایت پرواز تا بی نهایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imahboobe3te بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 2:04

از زمانی که جنبش موسوم به زنان به شعار وارداتی ز.ن، ز.ن.د.گ.ی، و حالا مثلا آزادی! شروع شده بود؛ من فارغ از دیدگاه و تفکرات شخصیم در رد یا تایید این نوع اعتراضات، به طور کلی با این شعار جنسیت زده مشکل داشتم! اگر ما بانوان خواهان حقوق برابر هستیم، لازم نیست در شعار و حرف این خواسته رو به بقیه تحمیل کنیم! بنظرم باید در عمل پای خواسته خودمان بایستیم.به طور مثال خودم! من یک خانم هستم که در محیطی صنعتی، مردانه و گاها خشن! در حال کارم، اما اینقدر خنثی رفتار کرده ام که هرگز به کسی اجازه قضاوت شرایط کاریم از روی جنسیت رو ندادم. در کنارش زمانی هم که در خانه خودم و به دور از شرایط خاص هستم، گاها به خانم صاحبخانه به شوخی میگم که بلند کردن وسایل سنگین کار مردانه است و از من بر نمیاد! یا به قول دوستانم من یک دختر پروانه ای و با کلی احساسات شاعرانه ام!اینکه زن مظهر زندگی و بالندگی است به نظر من از بدیهیات است و لازم نیست ما این موضوع را شعارگونه در بوق و کرنا کنیم! از همه اینها گذشته، برای ارزش بخشی به مقام بانوان که به هر دلیلی در جامعه فعلی کمرنگ شده و یا از یاد رفته، و یا حتی عده ای دین زده سعی در عدم پذیرش آن دارند؛ نیاز به زیرساخت های فرهنگی طی سالیان طولانی داریم!در واقع آنچه باعث نوشتن امروز من شد همین موضوع دیدگاه فرهنگی است! در جایگاه شغلی فعلی من، ما دو همکار خانم هستیم و مدیر ما یک آقاست که برخورد ایشان با ما دو نفر به شکل جالبی متفاوت است! آقای مدیر که انصافا انسان بسیار شریف و محترمی است، احتمالا به دو دلیل من را "خواهر" خطاب میکند! اول نوع پوششِ من، که سعی میکنم کاملا محجبه باشم و دوم اینکه در صحبت کردن کاملا جدی هستم و لحن کلامم بویی از لطافت زنانگی نبرده است! البته در محیط ک پرواز تا بی نهایت...ادامه مطلب
ما را در سایت پرواز تا بی نهایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imahboobe3te بازدید : 57 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 20:31

روز جهانی پدر روز شهادت امام جواد علیه السلام و من یک دخترک بابایی که به تاریخ قمری امروز، پدرم آسمانی شد... و پس از آن تنهاتر شدم و هر کسی از راه رسید دلم رو شکست و با تلخی حرفها، روحم رو زخمی کردندیا ابصر الناظرین! من به لطف و رحمت خاصه تو بسیار محتاجم. شادم ز پیچ و تاب محبت که می‌رسدآخر به زلف، سلسله پیچ و تاب‌هابیداری حیات شود منتهی به مرگآرامش است عاقبت اضطراب‌هاصائب به این خوشم که مرا آزموده‌اندشیرین‌لبان به باده تلخ عتاب‌هاپ.ن:نمانده در دلم دگر توان دوری / چه سود از این سکوت و آه از این صبوری / تو ای طلوع آرزوی خفته بر باد / بخوان مرا تو ای امید رفته از یاد... پرواز تا بی نهایت...ادامه مطلب
ما را در سایت پرواز تا بی نهایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imahboobe3te بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:44

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیبا‌تر از عشق چیزی ندیده‌ام و بالا‌تر از عشق چیزی نخواسته‌ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می‌دارد، قلب مرا به جوش می‌آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می‌کند، مرا از خودخواهی وخودبینی می‌رهاند، دنیای دیگری حس می‌کنم، در عالم وجود محو می‌شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده‌ای زیبابین پیدا می‌کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می‌ربایند و از این عالم به پرواز تا بی نهایت...
ما را در سایت پرواز تا بی نهایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imahboobe3te بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:44